[ad_1]
مهرشاد ایمانی؛ سرویس تاریخ «انتخاب»: 17 مهر 1400 بود که ابوالحسن بنیصدر، نخستین رئیسجمهور جمهوری اسلامی ایران درگذشت؛ اویی که همواره یکی از موردتوجهترین چهرههای سیاسی در تاریخ انقلاب بود و بحث و نظر درباره او کم نبوده است. بسیاری چنان نسبت به او نقد داشتهاند که همیشه رسما گفتهاند او یک خائن بود و در مقابل، آنهایی که باور داشتند بنیصدر نهتنها خائن نبود بلکه فردی ملی بود و اگر گروههایی سیاسی عزم حذفش را نمیکردند، او میتوانست به وضعیت کشور به خصوص در دوره جنگ سروسامانی دهد. به هر روی انگار نگاهها درباره بنیصدر صفر و صد است و رویکرد میانهای درباره او وجود ندارد اما حالا که او دیگر در قید حیات نیست و سخن گفتن درباره او مثل سابق آنقدرها بار سیاسی ندارد و دیگر در حوزه تاریخ محسوب میشود میتوان قدری راحتتر و به دور از قاعده صفر و صدی درباره آنچه گذشت سخن بگوییم؛ به ویژه به این پرسش پاسخ دهیم که اختلافات شدید و عمیق حزب جمهوری اسلامی و بنیصدر از کجا آغاز شد و چگونه بعد از مدت کوتاهی از مقام خود عزل و به خارج از کشور رفت؟
بنیصدر در بهمن سال58 بهعنوان اولین رئیسجمهور ایران انتخاب و جنگ ایران و عراق هم در نیمه دوم سال 59 آغاز شد. بنیصدر در آن زمان، هم رئیس دولت و هم فرمانده کل قوا بود و عملا نظارت کامل بر اوضاع اجرایی کشور و آنچه در جبهههای جنگ میگذشت، داشت.
حزب جمهوری اسلامی هم به دبیرکلی آیتالله بهشتی توانسته بود هم اکثریت کرسیهای مجلس خبرگان و هم مجلس شورای اسلامی را به دست بگیرد. حزب جمهوری اسلامی
خود را در تقابل با بنیصدر میدید. آنها در انتخابات ریاستجمهوری به هیچ وجه نمیخواستند بنیصدر به پیروز انتخابات شود؛ چنانکه نامزدشان حسن حبیبی بود. حبیبی گرچه در آن انتخابات فقط اندکی بیش از سه درصد آراء را به خود اختصاص داد اما حضورش در انتخابات از آن جهت مهم بود که پشتش حزب جمهوری اسلامی ایستاده بود. کشمکشها میان بنیصدر و حزب جمهوری اسلامی ادامه داشت تا آنکه با شروع جنگ این حزب رسما از سیاستهای دولت در حوزه جنگ انتقاد میکرد و حتی در بیانیهای در مهر سال 59 برخلاف دیدگاه بنیصدر که بر جنگ کلاسیک با تکیه بر نیروهای ارتش تأكید کرده بود، از ضرورت بسیج مردم و اعزام آنان به جبههها و جنگ مردمی سخن گفت.
بنیصدر هم به شدت نسبت به حزب جمهوری اسلامی بدبین شده بود و به خصوص آنکه پیش از بیانیه حزب درباره جنگ روزنامه حامی او یعنی «انقلاب اسلامی» متن سخنان حسن آیت، دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی، که در یک جلسه خصوصی بیان کرده بود را به صورت مکتوب در تاریخ 28 خرداد 59 چاپ کرد که بسیار جنجالآفرین شد. آیت در آن نوار از برنامههایی علیه بنیصدر خبر میداد و روزنامه «انقلاب اسلامی» هم آن را با عنوان سند توطئه آیت علیه دولت منتشر کرده بود. با این اوصاف در ادامه هرچه حزب جمهوری اسلامی درباره جنگ میگفت به زعم بنیصدر نوعی توطئهچینی علیه دولت تلقی میشد.
در اسفندماه همین سال 59 بود که تقابل بنیصدر و حزب جمهوری اسلامی علنی و به بالاترین نقطه خودش رسید. 14 اسفند بود در دانشگاه تهران میتینگی به مناسبت سالگرد درگذشت محمد مصدق برگزار شد. سازمان مجاهدین خلق بانی برگزاری این میتینگ بود و بنیصدر را هم به عنوان سخنران این جلسه دعوت کرده بود. بنیصدر در آن سخنرانی به تندی علیه نیروهای حامی حزب جمهوری اسلامی میتاخت تا آنکه ناگهان میان طرفداران حزب جمهوری اسلامی و حامیان بنیصدر که عمدتا مجاهدین بودند، درگیریهای شدیدی درگرفت و هر دو طرف علیه هم شعار میدادند و مشخصا حامیان بنیصدر علیه آیتالله بهشتی، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی شعار سر میدادند و حامیان حزب جمهوری اسلامی هم علیه بنیصدر و البته درگیری فیزیکی هم میان دو طرف به شکل شدیدی در جریان بود. فردای آن روز روزنامه «جمهوری اسلامی» هواداران بنیصدر را به حرمتشکنی، کف و سوتزدن در ایام محرم و پارهکردن عکس بنیانگذار انقلاب متهم کردند و آیتالله خامنهای، عضو ارشد حزب جمهوری اسلامی و نماینده وقت مجلس هم در واکنش به سخنرانی بنیصدر گفت: «گروهکهای ضد اسلام از طرفی، گروهکهای ضد خط امام، سیاستمداران منزویشده از چشم مردم افتاده. این عناصر پلید و خبیث با یکدیگر یک واحد و یک طیف را به وجود آوردند. دیروز حادثه همین بود که گفتم».
روحانیون حوزه علمیه قم هم دست به راهپیمایی اعتراضی زدند و آیتاللهالعظمی گلپایگانی هم در تلگرافی به بنیانگذار انقلاب از اختلافها و درگیریهای رخداده ابراز نگرانی شدید کردند. اتفاقات و اختلافات پیشآمده باعث شد بنیصدر و آیتالله بهشتی در این خصوص با رهبر وقت انقلاب نامهنگاری کنند. بنیصدر در نامه خود نوشت: «دایره تهدید دوربرد اینک نزدیک میشود و به نزدیکترین کسان شما رسیده است. تصمیم با شماست. اگر در این اوضاع مصلحت است که اینجانب بمانم، باید ترتیبی معین بفرمایید که هر روز یک بازی درنیاورند». آیتالله بهشتی نیز در روزهای آخر اسفند 59 در نامهای نوشت: «شاید برای شنیدن، این خبر تلخ و دشوار باشد که بسیاری از کسانی که در طول این سالها به مقتضیات طبیعت و ماهیت نظام اداری و رژیم شاهی، در همه سازمانهای لشکری و کشوری همواره در اقلیت بوده و زیر فشار اکثریت غربگرا یا شرقگرا بر این سازمانها به سر میبردهاند، هماکنون در جمهوری اسلامی دوباره تحت همان اکثریت قرار گرفتهاند ولی این بار زیر حمایت همهجانبه رئیسجمهور و فرمانده نیروهای مسلح. امروز در جمهوری اسلامی با حمایت رئیسجمهور و همفکران ایشان در جبهه ملی و نهضت آزادی و با همدستی خلقیها، همه سرکوب میشوند».
بهشتی در این نامه اینگونه مینویسد: «اگر اداره جمهوری اسلامی بهوسیله صاحبان بینش دوم را در این مقطع اصلح میدانید، ما به همان کارهای طلبگی خویش بپردازیم و بیش از این شاهد تلفشدن نیروها در جریان این دوگانگی فرساینده نباشیم». او همچنین در این نامه از پناهدادن رئیسجمهور به مخالفان حاکمیت اسلام گله کرده بود و از تلاشهای بنیصدر برای حذف مسئله ولایت فقیه سخن گفته بود.
بنیانگذار انقلاب هم برای بررسی قضائی این موضوع دستور صادر کرد و در نامهای گوشزد کرد کسی حق ندارد در مصاحبهها و نطقها و رسانهها به یکی از مقامات توهین یا آنان را تضعیف کند و متخلف به ملت معرفی میشود و مورد مؤاخذه قرار میگیرد.
او در بخش دیگری از این نامه هم به اختلافات میان بنیصدر و حزب جمهوری اسلامی درباره جنگ اشاره میکند و مینویسد: «برای رسیدگی به شکایات نسبت به مسائل جنگ و سایر مسائل مورد اختلاف بین مقامات جمهوری اسلامی، هیئتی تعیین خواهد شد مرکب از یک نماینده از طرف رئیسجمهور و یکی از طرف دیگر و یکی از سوی اینجانب که کوشش در حل شکایات نمایند و رأی اکثریت هیئت مذکور معتبر است و در صورت تخلف یکی از مقامات، باید متخلف را به مردم معرفی کنند و مورد مؤاخذه قرار گیرد».
بنیانگذار انقلاب همچنین هیئتی سهنفره برای مشخصشدن دلایل این اتفاقات تشکیل داد که این هیئت در 12 خرداد سال 60 مرکب از محمدرضا مهدویکنی(نماینده رهبری)، شهابالدین اشراقی (نماینده بنیصدر و محمد یزدی (نماینده نخستوزیر و مجلس) تشکیل شد. این هئیت در ۱۰ خرداد سال60 بنیصدر را در مواردی از جمله مطرح کردن موضوعات اختلافبرانگیز در سخنرانیها و مصاحبههای خود متخلف شناخت ولی بنیصدر نظر هیئت را قبول نکرد و مراجعه به آرای عمومی را راه حل اختلافات دانست. کمکشها ادامه داشت تا آنکه در 17 خرداد همان سال رسانههای حامی بنیصدر به اتهام تشویش و ناامنی در جامعه با حکم دادگاه توقیف شدند؛ از جمله روزنامههای «انقلاب اسلامی»، «میزان»، «نامه مردم» و «عدالت».
هشت روز بعد یعنی در ۲۵ خرداد مخالفان بنیصدر در تهران تظاهراتی برپا کردند و خواستار برکناری او شدند و روز بعدش، در 26 خرداد دو فوریت طرح نمایندگان مجلس برای ارزیابی کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس تصویب شد و طرح در دستور کار مجلس قرار گرفت و پس از پنج روز با رأی اکثریت نمایندگان عدم کفایت ابوالحسن بنیصدر برای ریاست جمهوری به تصویب رسید. مهمترین دلایلی که نمایندگان در عزل بنیصدر ذکر کرده بودند این موارد بود: «موضعگیری وی علیه نظام جمهوری اسلامی و اتحاد با نیروهای ضدانقلاب وابسته به شرق و غرب جهت نابودی نظام اسلامی و همچنین مخالفت مستمر وی با مجلس شورای اسلامی از بدو تأسیس و حتی پیش از افتتاح آن، دخالت صریح در قوه قضاییه و عدم درک صحیح از بدیهیترین اصول قانون اساسی و نیز عدم اعتقاد به اصل تفکیک قوا».
اکبر هاشمی رفسنجانی که در آن برهه ریاست مجلس بود، لحظاتی پس از رأیگیری در جمع مخالفان بنیصدر که در برابر مجلس تجمع کرده بودند، خبر عزل را اعلام کرد و گفت: «به زودی رهبر کبیر انقلاب درباره عزل بنیصدر تصمیم نهایی را خواهند گرفت».
او همان روز در نامهای به رهبر انقلاب، او را از مصوبه مجلس باخبر میکند و بنیانگذار انقلاب هم در پینوشت نامه مینویسد: «پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنیصدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارند، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم».
پس از آن شورای موقت ریاستجمهوری اسلامی با حضور موسوی اردبیلی، محمدعلی رجایی و هاشمی رفسنجانی برای اداره امور اجرایی کشور تشکیل شد و بنیصدر که نزدیک به ۱۷ ماه بر کرسی ریاست جمهوری نشسته بود، مدتی را در خفا زندگی کرد تا اینکه در هفتم مرداد همان سال همراه با مسعود رجوی از ایران گریخت.
[ad_2]
منبع